سرّ دلبر در حدیث دیگران

نويسنده:دكتر محمدرضا رضوان طلب(عضو هيأت علمي دانشگاه تهران)




در اين مقاله، كوشش بر آن است كه تصريحاتي از اين دست غالباً از دانشمندان و شخصيتهاي فرانسوي
(همانند: منتسكيو، ولتر، ناپلئون، لامارتين)، جمع آوري و به ميزان محك و سنجش پژوهندگان علم و دانش نهاده شود.
برخي از فرهنگنامه ها و دائره المعارف ها از زبان پژوهش نيز در اين ارتباط مورد كاوش قرار گرفته اند كه مهمترين داده هاي اين تحقيقات عبارت است از: پاسخگويي به ابهامات پنجگانه در مورد زندگي نخستين شخصيتهاي جهان اسلام و بيان ولادت معجزه گونه آن حضرت، تحولات جهاني و كيهاني همزمان با ولادت ايشان، دفاع از تعدد زوجات پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، فتح قله هاي جهان از طريق تفوق تربيتي و علمي، احياگري و سعادت بخشي دين پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، موفقيت هاي چشمگير آئين جهاني او عليرغم شرايط دشوار و تبليغات وسيع و گسترده عليه وي، برتري اسلام گرايان، مردمي بودن زندگي پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و مهرباني او با مردم، مصون ماندن آيين و الزامات رفتاري او از تغيير و تحريف در طول قرنهاي متمادي، تكاملي بودن آئين او در شرايط مختلفِ پيشرفت علوم و در نهايت مقاومت و پايداري مثال زدني او و پيروانش در طول تاريخ و نتيجه اين كه: «الفضل ما شهدت به الاعداء».

مقدمه

واكنش هاي گوناگون در برابر تابش خورشيد فقط ميتواند ظرفيت ها و قابليت هاي ما را تعيين و رونمايي كند. انكارها نمي تواند از عظمت خورشيد چيزي بكاهد. همانگونه كه اعتراف خفاش به وجود خورشيد خارج از رصد عدسي محدود او به خفاش عظمت مي بخشد؛ نبرد با خورشيد و معانده با پرتوافشاني آن و انگ آويختن بر آفتاب از
سخيف ترين سعي هايي است كه برخي بر آن نام علم و تمدن يا ژرف انديشي و نوآوري نهاده اند. خورشيدي كه قرن ها تابيده و تاب تارزدگي را از تارك تاريك دلان ربوده است چگونه در اين اوج درخشندگي انسان و بالندگي علم و تمدن مخفي مي ماند. مقاله حاضر فريادهاي زنده اي را ]از تارك تاريك زدگاني كه معمولاً كوشيده اند در مورد خورشيد نبي اعظم اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) خاموش باشند يا خام كاري، غوغاواري و دروغ پردازي كنند[ به گوش بيداردلان مي رساند تا عذر نشناختن را يك بار ديگر از ناباوران بازستاند. بهانة اين بازگويي، مناسبت ايام و سالي است كه به نام پيامبر بزرگوار اسلام مزيّن گرديده است.
تنها به دليل حوزه مطالعاتي نويسنده، اين دفاعيه بيشتر بر سخن تني چند از دانشمندان فرانسوي استوار گرديده است.

هجوم بر نخستين محبوب

حداقل دو سال پيش از اين، در نيمه دوم سال 2005 مخالفان مكتب پيامبر گرامي اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) هجومي سخت و گسترده را عليه او ترتيب دادند.
شايد اولين هجوم از سوي مجله اي تازه تأسيس به نام «لوپوئن» آغاز شد. اين مجله مقاله خود را با عنوان «محمد، مسيح، دو تضاد بزرگ» و با هدف بدنام كردن مسلمانان و آيين اسلام اين چنين آغاز كرد. «قريش، حملات تروريستي، پاسخ اسلام به مسيحيت» نويسنده اين مقاله هرجا از حضرت مسيح نام مي برد با عنوان پيامبر صلح و دوستي از او ياد مي كرد و هرجا نام حضرت محمدبن عبدا...- عليه افضل صلوات المصلين- را مي برد از او با عنوان پيام آورِ جنگجوي مكه تعبير مي نمود و اسلام را ظالم به حقوق زنان و مسيحيت را موظف به عدم سكوت در برابر اين مظالم مي شمرد.
پس از آن يك روزنامه دانماركي با نشر 12 تصوير موهن نسبت به پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در 30 سپتامبر 2005، اين
فتنه جويي و عداوت را دنبال كرد و به دنبال آن يك روزنامه سوئدي با تقليد از كار روزنامه دانماركي تصويرگري و تهيه كاريكاتور از پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را به مسابقه گذاشت!
در فاصله كوتاهي از اين ماجرا وزير اصلاحات ايتاليا بيشرمانه تي شرتي را پوشيد كه يكي از اين تصاوير موهن بر آن چاپ شده بود و در برابر دوربين هاي خبرنگاران ظاهر شد و به دنبال آن يك نشريه فكاهي گونه در فرانسه همان كاريكاتورهاي روزنامه دانماركي را به چاپ درآورد (كه متأسفانه خبر خوبي از نتيجه دادگاه رسيدگي به شكايت مسلمانان فرانسه در اين مورد كه دو روز قبل برگزار شد منتشر نشده است). دادگاه، مدير مجله را تبرئه كرد و جرم وي را فقط آزار بنيادگرايان تلقي كرد. هيچيك از اين زشتي ها، مورد رضايت هيچ فرقه اي از فرق مسلمين قرار نگرفت و همه از آن ناراضي بودند و متفق القول در لزوم موضع گيري در برابر آن و همه بپا خواستند و با حرمت شكني دشمن مقابله كردند؛ اما نكته مهم اين است كه:
چرا دشمن مسلمانان اين هجمه ها را عليه نخستين شخصيت مورد علاقه آنان بي باكانه و يكي پس از ديگري ترتيب داده است؟چه برآورد و تصوري آنان را به عرصه مقابله با احساسات بيش از يك سوم جمعيت جهان كشانده است؟ يقيناً هيچ چيز آن را براي اين هتاكي تشويق نكرد، مگر:
1- اختلاف مذاهب مختلف اسلامي و سرگرمي آنان به جنگ داخلي
2- كم كاري مسلمانان در معرفي چهره نوراني و راستين پيامبر گرامي اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم).
اختلاف اردوگاه مسلمين و اشتغال آنان به جنگ داخلي وسوسه انگيزترين عامل براي حمله و هجمه دشمنان
قسم خورده اي است كه قرنهاست آرزوي خاموش گشتن مناره هاي محمدي را در دل پرورش داده اند. دشمن، در ارزيابي خود به اين نتيجه رسيده بود كه جنگ هاي داخلي در كشورهاي اسلامي، خودمشغولي و واگرايي مسلمين، آنان را زمينگير كرده و ياراي بپا خواستن و مقاومت در آنان نيست و لذا به عنوان بررسي و تست، نخستين تعرضات خود را در دوره جديد با بهره گيري از هنر كاريكاتور آغاز كرد اما در برابر اين خصومت و كينه توزي، پيروان و طرفداران دين نبوي به نيكي حميّت و غيرت اسلامي را بروز داده و همگي يكپارچه فرياد اعتراض خود را به گوش جهانيان رساندند. يازده سفير كشورهاي اسلامي در دانمارك كتباً به نخست وزير اين كشور اعتراض كردند و جمهوري ليبي سفارت خود را تعطيل كرد. عربستان سفير خود را فراخواند. كويت اجناس دانماركي موجود در انبارهاي خود را برگرداند. ميليون ها نفر در كشورهاي مختلف به تظاهرات پرداختند و سران مسلمين در بحرين گرد هم آمدند تا اين حركت شوم را محكوم نمايند و در روز خشم مسلمين از سوي علامه قرضاوي اعلام شد.
اين واكنش ها دشمن را وادار به عقب نشيني كرد و دشمن به اين نتيجه رسيد كه هنوز زمان مناسب براي هجمه و تعرض مستقيم فرا نرسيده است و لذا آتش و شعله نفاق افكني را پرلهيب تر و فراگير نمود و دامن زدن به اختلافات را در دستور كار خود قرار داد. در مقابل اين توطئه، رهبر انقلاب اسلامي، حضرت آيت ا... خامنه اي سال جديد شمسي را سال اتحاد ملي و انسجام اسلامي ناميدند و از رهبران تقريب خواستند در اين سال منشور وحدت اسلامي را تدوين نمايند. براي مجمع تقريبيان بايد مهم و اساسي تلقي گردد كه چه سرفصل ها و موادي بايد در منشور تقريب جاي گيرد و اين منشور داراي چه هويت و اعتباري بايد باشد. منشور تقريب بايد در چنين جمعي كه نمايندگان مسلمين از كشورهاي مختلف در آن حضور دارند تدوين و پيشنهاد شود و به تصويب سران سازمان هاي اسلامي برسد و مسئولين ديني مسلمين بكوشند زمينه هاي تصويب رسمي و تبديل شدن آن به سند بين المللي را فراهم نمايند. در اين منشور تمامي بايدها و نبايدها در عرصه تقريب به قانون تبديل مي شود و به صورت ماده قانوني بيان مي گردد و اين منشور مجازات هاي حركت هاي ضدتقريبي را تعيين مي نمايد. در اين سند، چگونگي برخورد با حركت هاي تكفيري و تفجيري از سوي عموم مسلمانان روشن مي گردد و نحوه بازسازي و تنقيح اسناد علمي و تاريخي و كتب فريقين و كنار نهادن موارد ناقض تقريب در آن مشخص و راه حل هايي براي تحكيم و تشييد بناي مسلمين به گونه اي خلل ناپذير پيشنهاد مي شود.
اميد است تقريبيان پس از سالها تأكيد مكرر بر وحدت و تكرار اين شعار مقبول و عمومي، اين بار نخستين گام عملي را در راستاي تحقق و قانونمند كردن بناي تقريب بردارند و به هنگام بازگشت به كشورهاي خود منشور تقريب و سند وحدت مسلمين را به آنان هديه نمايند.
اما كاستي دوم كه عامل تشويق دشمن به سعايت عليه رهبر مسلمين گرديد، عبارت بود از كم كاري مسلمانان در معرفي رهبر و مقتداي مكتب خود، پيامبر اعظم، اشرف و خاتم پيامبران الهي.
اين كاستي تنها به عدم ارائه معرفي زباني و قلمي خلاصه و محدود نمي شود. معرفي هاي ناصواب عملي، بدخلقي ها و كژروي هايي كه مسلمانان در برخي از ريشه ها از خود نشان مي دهند متأسفانه به پاي رهبر آنان نوشته مي شود و به بدنامي اسلام مي انجامد.
اگر جامعه اسلامي در مورد بهداشت بي دقت رفتار كند و اگر سرويس هاي بهداشتي يك مسجد در قلب اروپا به مردابها و اصطبل هاي عصر حجر شباهت يابد و اگر تعداد مسلمانان مجرم در زندان هاي كشورهاي غير اسلامي فزوني گيرد، همه اينها معرفي هاي غير صحيح از چهره پيامبر گرامي اسلام است و دشمن را وا مي دارد كه اين ضعف ها را سوژه اي براي هجمه به كيان اسلامي قرار دهد. اتهاماتي همچون خشونت طلب جنگ افروز و شقاوت آفرين يا تهمت هايي همچون زنبارگي و شهوت پرستي ناشي از كم كاري ما در معرفي يا ارائه معرفي غلط از مراسم و آيين ديني مسلمين است. لذا مسلمانان را به حفظ آبرو و حرمت مكتبِ باعظمت خويش فرا مي خوانيم و براي پاسخگويي به شايعات و اتهاماتي كه اردوگاه كفر عليه مسلمانان و به منظور خدشه دار كردن چهره رهبر آنان شايع نموده است به سراغ نظرات و اعتراف دانشمندان و شاهدان غير مسلمان مي رويم و در مورد هريك از شايعات نظرات آنان را جويا مي شويم.

نخستين اتهام: غير علمي و خرافي بودن تعاليم

بسيار شنيده ايد كه پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) در زمان خود مردي ساحر و تردست خوانده شد و هم اكنون آيين او را تعاليمي كهنه معرفي مي كنند كه تاريخ مصرف آن گذشته است و غير علمي و حاوي مضامين خرافي است. قبل از آنكه در اين مورد از خود چيزي بگوييم به سراغ سخنان دانشمندان و مشاهير حوزه مطالعه خود مي رويم.
ولتر فيلسوف معروف فرانسوي در مورد او چنين مي گويد:
«او به طور قطع مردي بسيار بزرگ بود كه مردان بزرگي را شكل داد. او مي‌بايست يا شهيد گردد و يا پيروز و راه‌ ديگري براي او تصور نمي‌شد اما او همواره پيروز بود و تمام پيروزي او ره آورد تعدادي اندك اما با كيفيتي عظيم بود. او فاتح، قانونگذار، سلطان و كشيش بود. او مهمترين نقشي را كه مي‌توان در برابر ديده جهانيان ايفاء كرد، ارائه نمود.»
دانشمندي ديگر از حقوقدانان فرانسه به نام منتسيكو در مورد محمد و بلنداي آوازه اش چنين گفته است:
«هيچ چيز شگفت آورتر از جريان تولد محمد نيست. خدا كه به حكم مشيت خود از آغاز مي خواست كه چنين پيامبر بزرگي را به سوي انسانها مبعوث نمايد، براي به زنجير كشيدن شيطان، نوري را هزارسال پيش از آدم آفريد و از نياكان و اجداد محمد به او منتقل گرديد؛ همچون شاهدي موثق كه از مقامي عالي نازل گرديده است.
..... شادماني از صورتش به هنگام ولادت هويدا بود. زمين همچون روز نخست خلقت در زمان ولادت او سه بار لرزيد و تمامي بت ها فرو غلطيدند و تخت پادشاهان واژگون شد. شيطان به عمق دريا در افتاد.»
ناپلئون امپراطور انقلاب آفرين تاريخ فرانسه نيز در ردّ اين شايعه چنين مي گويد:
«او يك زمامدار بود كه مواطنين خويش را دور خود جمع كرد. در فاصله چند سال، گروندگان به او، نيمي از جهان را گشودند. آنان در يكدوره پانزده ساله اعتقاد به خدايان دروغين را ريشه كن كردند و بتهاي فراواني را سرنگون و بتكده‌هاي بسياري را ويران ساختند كاري كه پيروان آيين موسي و عيسي نتوانستند در مدت 15 قرن انجام دهند. محمد مردي بزرگ بود.
اميدوارم محمد مرا در كشوري كه مي‌خواهم در آن مردان انديشمند و با سواد را دور هم جمع كنم (يعني كشور مصر) تنها نگذارد. آنجا كه من مي‌توانم حكومتي يكپارچه بر اساس اصول قراني در آن بنا كنم اصولي كه تنها آنها واقعيت دارند و تنها آنها مي‌توانند سعادت انسانها را تامين نمايند.»
نويسنده و سياستمداري ديگر از ديار فرانكها به نام آلفونس لامارتين اعتقاد خود را به پيامبر اسلام چنين توصيف مي كند:
هرگز هيچ انساني خواسته يا ناخواسته متكفل هدفي متعالي‌تر از اين نشده است. چرا كه اين هدفي فرابشري است كه عبارت است از:
ريشه‌كن كردن خرافاتي كه بين خالق و مخلوق فاصله افكنده است، بازگرداندن خدا به انسان و انسان به خدا، بازسازي ايده عقلاني و تقديس الوهيت در ميان آشفتگي خدايان مادي و نابود كردن بت پرستي!
هرگز كسي با نيروي بشري و با امكاناتي اين چنين محدود نتوانسته است دستاوردي اينگونه نامحدود ارائه كند. زيرا او براي تصور و تحقق چنين برنامه‌اي هيچ ابزاري جز خودش و مشتي انسان بدوي در گوشه‌اي از بيابان چيزي در اختيار نداشت.
در نهايت، هيچگاه انساني نتوانسته است در كمترين زمان چنين انقلاب عظيم و ماندگار در جهان ايجاد كند. زيرا كمتر از دو دهه بعد از ابلاغ رسالت او، مبلغان و جنگجويان مسلمان بر مثلث عربي تسلط يافتند و اعتقاد به يكتايي خدا را در فارس، خراسان، ماوراءبحار، هندغربي، سوريه، مصر، اتيوپي، تمامي قاره‌هاي شناسايي شده در آفريقاي شمالي؛ جزائر متعددي از مديترانه اسپانيا و بخشي از فرانسه، گسترش دادند.
اگر بزرگي هدف، كمي امكانات و عظمتِ نتايج، سه فاكتور مهم اندازه‌گيري نبوغ انسان باشند چه كسي جرات خواهد داشت مردي بزرگ را از تاريخ مدرن با محمد مقايسه نمايد!؟ بزرگترين مشاهير جهان، نتوانسته غير از قدرت نظامي، نظام قانونگذاري و سياسي، چيزي را جابه‌جا نمايند و هر گاه چيزي را پايه‌گذاري كرده‌اند، جز قدرت مادي كه پيش از آنان فرو ريخته بوده است چيزي نبوده است. اما محمد قدرتهاي نظامي، قانونگذاري و سياسي سلسله‌هايي از قدرتمندان و ميليونها انسان را در يك سوم از كرد‌ه مسكون جابه‌جا كرد مضافاً بر اينك او قبله‌گاهها، اديان، ايده‌ها، معتقدان و قلبهاي بسياري را تحت نفوذ خود قرار داد. او بر اساس كتابي كه هر كلمه‌اش قانوني براي يكي از ملتهاي مسلمان شد، ناتواني خدايان دروغين و شگرفي خداي واحد و غير مادي را بنا نهاد. حميت انتقام گرفتن از كساني كه به مقدسات آسماني بي حرمتي نموده‌اند، فضيلت اخلاقي فرزندان محمد بود. تسخير يك سوم جهان بوسيله اعتقادات راسخ وي معجزه او بود بلكه به عبارت صحيح‌تر اين معجزه يك انسان نبود بلكه معجزه منطق او تلقي مي‌گرديد.»
آگوست كنت فيلسوفي بلندآوازه و اثبات گرا كه تاريخ را نيز با ديد اثبات گرايانه و متكي بر حس كاويده است در مورد پيامبر اسلام مي گويد:
در بررسي دقيق اهداف مقدس «محمد بزرگ» بلادرنگ اعتراف خواهيم كرد كه او به گونه‌اي اساسي مي‌خواسته تكامل طبيعت انساني را ابتدا در مسائل شخصي و سپس در موارد نوعي منطبق بر ميراث حقوقي بر جاي مانده تأمين نمايد.»
ارنست رنان تاريخنگاري كه مطالعات گسترده اي در تاريخ مذاهب و تاريخ علوم داشته است در مورد آيين پيامبر اسلام و مضامين علمي و تربيتي آن چنين اظهار نظر مي كند:
«به جاي اسراري كه ساير مذاهب خاستگاه خود را تحت آن پنهان مي‌نمايند، اين مذهب با تاريخي روشن پديد آمد و ريشه‌هايش روي زمين است. زندگي بنيانگزار اين مكتب آموزه‌هايي بسيار بيشتر از زندگي اصلاحگران قرن شانزدهم دارد. سنگ بناي واقعي تاريخ نخستين اسلام، يعني قرآن، مطلق و دست نخورده باقي مانده است.»
يك نويسنده معروف انگليسي به نام «سيمون آكلي» كه عليرغم ادعاي بي¬طرفي در ارتباط با پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) سخن خود را در باب پيامبر اسلام با عنوان «محومت، شيّاد بزرگ» آغاز مي¬كند، در مورد سهم شرق نشينان مسلمان در دانش و علم چنين مي گويد:
«اندك دانشي كه ما اروپاييان داريم تمام ما از مشرق¬زمين نشأت گرفته است ... پس از آنكه بربريت و توحش در سراسر جهان غرب گسترش يافت، اعراب با فتوحات خود دگرباره آن دانش را در اروپا رواج دادند‌.
دائره المعارف اسلام كه در سال 1993 در پاريس منتشر شده است در اين مورد مي نويسد:
ما نبايد تعجب كنيم كه ملاحظه كنيم دقيقا همزمان با ابلاغ مفاهيم توحيدي از طريق قرآن و در سالهاي نخست بعد از هجرت، تاريخ نويسان، شاهد ظهور يك جامعه و يك فرهنگ نوين ديني بودند كه بوسيله محمد بنيان نهاده شده بود. مردي كه برخوردار از يك ادراك و يك صلاحيت كاملا فوق‌العاده بود. و نقش قاطع خود را به عنوان احياگر دين ابراهيمي كه بوسيله يهود و نصاري تحريف شده بود ارائه كرد.»
وي مي افزايد:
«محمد توان قابل ملاحظه‌اي در اداره حكومت داشت و يك شخصيت فخيم بود و اين امكان داشت كه سران ساير قدرتها را كه كاملاً مخالف او بودند به خود جذب نمايد و آنانرا در موضع واسطة موفقيتهاي جامعه اسلامي قرار دهد. اين دو بعد شخصيت محمد كه يكي او را در قواره يك شخصيت ايده آل و نمونه براي استواري فكري و عقيدتي و ديگري او را همچون مردي تاريخي كه نخست كمي تاريك و ناشناخته و در نهايت و پس از آن در زير درخشش تاريخ ظاهر مي‌گردد، الزاماً ناسازگار نيستند. بلكه اقتضا دارد دو بررسي دقيق صورت پذيرد كه هر يك بايد در رده پژوهشي و شيوه تحليل مخصوص به خود انجام گيرد. از باب مثال به اعتقاد مسلمان سنتي، محمد، آخرين و بزرگترين پيامبر است. مفهومي كه به احتمال بسيار زياد بر اساس مفهوم خاتم (خاتم‌الانبياء) بنا نهاده شده است. (اين تعبير كه در مورد محمد در سوره 23 آيه 40 به كار رفته است). اما همچون كسي است كه ايمان صحيح از اعتقاد و يكتايي قديمي را كه به وسيله ابراهيم عرضه شده بود، ترويج مي¬نمود. علاوه بر ان او همچون يك پايه گذار تلقي نمي‌گرديد بلكه تاييد و تكميل كننده اعتقاد توحيدي و واقعي پيشين بود كه بوسيله حضرت ابراهيم بنا گرديده بود.
در دائرةالمعارف ديني با مديريت آقاي فدريك لووار نوشته شده و در انتشارات «بيارد» در سال 1997 چاپ گرديده است در صفحه 733 چنين مي‌خوانيم:
ايده‌هايي كه او را برتري دادند و سنت‌هايي كه او ابداع كرد، نفوذ بي‌مانندي از چهارده قرن پيش داشته‌اند و از ميان تمامي تحوّلات يك فضيلت خارق‌العاده را همچنان حفظ كرده كه مي تواند ديگران را جمع و جذب نمايد و يا آرم خود را بر آنان سازگار نمايد و هسته‌اي را تشكيل دهد كه گرد آن فرهنگي ايجاد شود با رعايت ابعاد گوناگون و رعايت تحولي پايدار در آن.»
ادگار وبر در كتابي كه به عنوان متدلوژي عرب و مسلمانان نوشته است در مورد پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و آموزه هايش چنين گواهي مي دهد:
وحيي كه پيامبر دريافت كرد آنرا با كمال امانت‌داري به عرب و غير عرب ارائه نمود. تمامي علم خود را بطور كامل از خدا و از سر چشمه وحي گرفته بود.
پروفسور «آدريان رلاند» استاد كرسي زبان هاي شرقي در دانشگاه «اوترخت» هلند نيز در دفاع از اتهام خرافه¬گرايي و جنون نسبت به پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) چنين مي گويد: «اما براستي مسلمانان آنچنان كه ما پنداشته ايم مجنون نيستند من هميشه بر اين عقيده بوده ام كه اين ديني كه با چنين گستردگي در سراسر آسيا، آفريقا و حتي اروپا اشاعه يافته است، زائيده تجلّي شگرفي از حقيقت است كه چنين مقبول اين همه انسان واقع شده است.
اين بخش را با جمله اي كوتاه از يك دانشمند اسكاتلندي به نام «كارلايل» كه محمد را يك قهرمان بزرگ تاريخي خوانده است به پايان مي برم. او مي گويد: «فرضيه رايج ما در مورد محمد (محومت) مبني بر اين كه او شيادي دسيسه پرداز بود، تجسم نادرستي بود و اينكه دينش تنها توده اي از شيادي و بلاهت است اكنون در نظر همگان غير قابل قبول
مي نمايد. دروغ هايي كه اين شيفتگان به ظاهر خيرخواهِ راه مسيحيت گرداگرد اين مرد انباشته اند تنها خودمان را زشت و ننگين كرده است.

اتهام دوم: لذت گرايي

برخي پيامبر اسلام را شخصيتي كامجو و شهوت پرست معرفي كرده اند و موفقيت هاي او را مرهون آزادي هاي جنسي در مرام و مكتبش تعبير نموده اند؛ حتي برخي از دانشمندان كه از سخنان آنان در بخش هاي ديگر اين مقاله در مورد شخصيت پيامبر گرامي اسلام بهره گرفتيم در اين بخش كم لطفي هايي به پيامبر عزيز ما داشته اند. اما بشنويد پاسخ آنان را از همزبانان آنان!
ولتر در اين مورد چنين گفته است:
«اين يك پيش داوري است كه در فضاي پيرامون ما پراكنده شده است كه تمام پيروزي آيين محمدي ره‌آورد تجويز تمايلات لذت آميز براي انساني در مكتب اوست. ما هيچ گاه به اين فكر نكرده‌ايم كه تمامي اديان شرقي تعدد زوجات را تجويز نموده‌اند و محمد با گذاردن سقف 4 زن، رقمي را كه تا آن زمان محدود نبوده، محدود كرده است. چنين گفته‌اند كه حضرت داود 18 زن داشته است و حضرت سليمان هفتصد زن و سيصد نديمه اختيار كرده است اين پادشاهان با اطرافيان خود شراب مي‌خورده‌اند. بنابراين، اين آيين يهود است كه لذت گراست در حالي كه محمد، بسيار جدي و منظم است.
ولتر مي افزايد:
همه اين قوانين و به خصوص آنچه به قانون تعدد زوجات مربوط مي‌شود كه بسيار سختگيرانه است و شريعت او كه شريعتي مثبت است بزودي احترام و اعتماد ملتها را به خود جلب نمودند.
توماس كارليل نيز در توجيه ازدواج هاي پيامبر اسلام چنين گفته است:
«ازدواجي كه او با خديجه انجام داد سندي است در برابر سرزنشهايي كه با اتهام شهوت پرستي و جاه طلبي به او وارد مي‌شود‌».
تئوفيل گوتيه نيز در پاسخ به شايعاتي كه عليه تعاليم اسلامي در مورد زنبارگي شايع گرديد، چنين مي گويد:«اگر كسي از متانت، حسّ احترام و حتي پاكدامني اي كه در روابط يك مرد مسلمان و همسرانش وجود دارد آگاهي يابد از تمام خيال پردازي ها و افسانه سازي هاي شهواني كه نويسندگان سده هجدم ما آفريده اند چشم خواهد پوشيد يعني همان انگاره حرمسراها چنانكه به قلم مؤلف «نامه هاي ايراني» توصيف شده است!
نويسنده اي ديگر كه چندان استقامت رأي خود را در مورد ازدواج هاي پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) حفظ نكرده و به نظر مي رسد در برخي از موارد از شايعات الهام گرفته است به نام مارگوليوت چنين مي گويد: «ازدواج هاي متعدد حضرت محمد پس از مرگ خديجه کبری از سوي بسياري از نويسندگان اروپايي به شهوتي خارق العاده و عجيب نسبت داده شده است. اما چنين به نظر مي رسد كه اين ازدواج ها عمدتاً از انگيزه هاي بهتري فرمان گرفته باشند. پيامبر بسيار مشتاق بود تا پيوند پيروان و مشاوران اصلي خود را با خود هرچه نزديك تر سازد. بي شك هدف او از به زني گرفتن دختران ابي بكر و عمر همين بود.»
توماس كارلايل، اديب اسكاتلندي تبار و مقيم لندن قرن نوزدهم كه آثاري در باب قهرمانان در تاريخ از خود باقي نهاده است در مورد پيامبر اسلام چنين مي گويد: «محمد برغم همه آنچه كه در موردش مي توان گفت، مردي شهوت پرست نبود. كاملاً در اشتباه خواهيم بود اگر اين مرد را به عنوان شهوتراني فرومايه در نظر آوريم. كسي كه تنها به سوي لذات دون متمايل است و بهتر بگويم هرگونه¬اي از لذات.
اهل بيت او از صرفه جويان بودند خوراك معمولش نان و جو و آب بود. گاهي اوقات براي ماهها از آتشي كه زماني اجاقش را افروخته بود نشاني نبود. مورخان عرب بجا و بحق چنين نقل كرده اند كه محمد خود كفش هايش را پينه مي زد و ردايش را وصله مي نمود. مردي تهيدست، زحمتكش و محروم و بي نصيب بود و بي اعتنا به هرآنچه هرزگان براي رسيدن به آن تلاش مي كنند.»
طبيب و تاريخ نگار شهير فرانسوي، آقاي گوستاولوبون نيز در اين مورد چنين مي گويد: «ترقي حيرت انگيز اسلام و اشاعت و انتشار قرآن، دسته جات مخالف را به حيرت انداخته در بيان فلسفه آن چنين گفته اند كه: اسلام چون باب شهوات و لذات نفساني را باز گذاشته، لذا رغبت عوام به طرف آن زياد است و ديگر اينكه مذهب نامبرده بزور شمشير اشاعت يافته است». ليكن به آساني مي توان ثابت كرد كه اين خيال به كلي باطل و بي اساس است.
فقط از مطالعه قرآن، معلوم مي شود كه سختي و فشار تعليمات اخلاقي قرآن كمتر از ساير كتب آسماني نيست. البته قرآن تعدد زوجات را اجازه داده است ولي بايد دانست كه رسم مزبور قبل از اسلام هم در ميان ملل مشرق معمول بوده و اين تجويز قرآن چيز تازه اي مردم نياورده است. ... ما وقتي كه فتوحات مسلمين اول را به دقت ملاحظه نموده، اسباب و علل كاميابي آنها را تحت نظر مي گيريم مي بينيم كه آنها در خصوص اشاعت مذهب، از شمشير كار نگرفته اند زيرا آنها اقوام مغلوبه را در قبول مذهب، هميشه آزادي مي دادند. ... از تاريخ ثابت مي شود كه اصولاً اشاعت هيچ مذهبي ممكن نيست بزور شمشير صورت گيرد.»

اتهام سوم: خشونت و كسب موفقيت از طريق شمشير

يكي ديگر از جراحت هاي تاريخي بر پيكر پيامبر گرامي اسلام، تهمت خشونت طلبي و اتكاء وي به شمشير است. او به جرم هجمه¬هاي نظامي كه عليه او در طول اقامت دهساله اش در مدينه بر وي تحميل شده بود و دفاع وي از هويت و استقلال مواطينش مورد سرزنش قرار گرفته و دفاعش به حساب جنگ افروزي گذارده شده و گفته اند همين كه محمد در مدينه امكاناتي پيدا كرد و شمشير را دور سر خود چرخاند و هر روز در جايي جنگي برپا كرد در حالي كه صرفاً بررسي منطقه وقوع نبرد مي¬تواند پاسخگوي اين شايعات و اعتراضات باشد ولي ما دفاع در اين مورد را همچون موارد پيشين به عهده كساني مي گذاريم كه پيمان پيروي به او نسپرده اند.
يك نويسنده انگليسي قرن هجدهم كه هيچ علاقه و احساس خوشايندي نسبت به اسلام نداشته است به نام «ادوارد گيبن» در كتاب خود با عنوان «تاريخ نزول و سقوط امپراطوري روم» در مورد پيامبر گرامي اسلام و دفاع نظامي اش چنين مي گويد:
«در عرصه طبيعت، هر انساني از اين حق برخوردار است كه در برابر دشمن مسلح دست به سلاح ببرد و از خود و دارايي اش دفاع كند و بدينوسيله تعرض و خشونت دشمنان را دفع نمايد و يا حتي از آن پيشگيري كند. محمد در انجام رسالت صلح جويانه و خيرخواهانه اش به واسطه بي عدالتي و بيداد هموطنانش مورد ستم و تاراج قرار گرفته و از شهر خود رانده شده بود. تصميم وي مبني بر ايجاد ملتي مستقل رانده شدگان مكه را به مراتب عاليه قدرت ارتقاء داده بود و بدين ترتيب او از امتياز مشروع انقلاب ها و ترتيب دادن جنگ هاي دفاعي برخوردار مي شد.
لغتنامه هاشت ، در مورد جريان جنگ ها و هجمه هاي نظامي كه عليه حكومت پيامبر اسلام ساماندهي مي شد، چنين مي گويد:
پيروزيها و شكست‌هاي نظامي پشت سر هم بر مكيان نازل مي‌شد كه به پيمان نامه‌اي از سوي محمد با آنان منتهي شد. بر اساس آن اجازه انجام مناسك حج به مسلمانان مشروط بر يك آتش‌بس ده ساله داده مي‌شد در سال 630 اهل مكه آتش بس را شكستند و پيامبر شهر آنان را محاصره كرد و يك عفو عمومي را برقرار و سپس به مدينه بازگشت.»
دكتر گوستاولوبون، طبيب و مورخ شهير فرانسوي در مورد خصلت هاي پيامبر و جنگجويي يا صلح طلبي وي مي گويد: «پيامبر اسلام از حيث عقل و فهم، خداپرستي، رحم و انصاف بر تمام معاصرين خود تفوّق و برتري داشته است. حكومتي كه او براي خود حاصل نموده مبتني بود بر مزايا و فضائل نفساني خويش و مذهبي كه اشاعت داد آن مذهب براي اقوامي كه آن را قبول نمودند، يك نعمت بزرگي گرديد. اين مذهب چگونه مذهبي بود كه كرورها مردم را تابع شريعت خود قرار داد، چه حقائق تازه اي بود كه او آنها را به تمام عالم ظاهر و آشكار ساخت.»
وي در جاي ديگر در مورد شيوه و سيره جنگجويان مسلمان مي گويد: «اين مجاهدين قبل از اينكه قشون خود را به جايي سوق دهند، بوسيله سفرا و نمايندگان مخصوص شرايط صلح را پيشنهاد مي كردند.»
يك تاريخنگار انگليسي به نام «هنري بولينك بروك» در مورد تهمت خشونت طلبي و بدرفتاري به مسلمانان و رهبر آسماني آنان چنين مي گويد: «در طول تاريخ، مسيحيان و مسلمانان هميشه با خشونت و سنگدلي خاصي با يكديگر برخورد كرده اند. در اين ميان ما چاره اي نداريم جز آنكه خود را به عنوان متجاوز مقصر بشناسيم، چرا كه مسلمانان در همه اعصار مهياي آن بوده اند تا به احترام شارع آسماني دين، مسحيان به مصالحه كلاني تن در دهند در حالي كه ما در برابر آنها و پيامبرشان كاملاً اهانت آميز و شنيع عمل كرده ايم و حتي يك امتياز به سود آنان روا نداشته ايم، بلكه آنان به عنوان لعن شدگان درگاه محكوم و نكوهش كرده ايم. ... كليساهاي شرق مورد حمايت مسلمانان اند و مجازند مناسك ديني خود را بجاي آورند، اما در اروپا، كاتوليك ها (...) حتي مرگ را بر حمايت از فرقه مسلمانان و اجازة به جاي آوردن آزادانه شعائر ديني شان ترجيح مي دهند.»

اتهام چهارم: جاه طلبي و سوداي رياست

برخي ديگر، رياست طلبي و سوداگري قدرت را منشأ پديد آمدن آييني جديد به دست پيامبر اسلام مي دانند. همان گونه كه يزيدبن معاويه كه نيم قرن پس از پيامبر بر مسند او تكيه زد در يك مانور و تست امكان تغيير معتقدات جامعه، چنين گفت:
لعبت هاشم بالملك فلا خبر جاء ولا وحي نزل
يعني آنچه بوسيله فرزندان هاشم اتفاق افتاده بود، بازي با حكومت بود و هيچ خبري از عالم غيب نيامده و وحي نازل نگرديده است. اين سخن از جانب كسي كه بر كرسي خلافت پيامبر تكيه زده و خود را جانشين او مي خواند مي تواند به عنوان سرآغاز شيوع اين اتهام قرار گيرد. ولي پيش از آن، پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) اين شبهه را در ردّ پيشنهاد كفار به او كه رياست بر تمامي اقوام شبه جزيره را به او واگذار نمايند و او از ادعاي رسالت صرفنظر نمايد برطرف كرده بود؛ زيرا در پاسخ به اين پيشنهاد فرمود: «والله يا عماه لَوْ وَ صغوا الشمس في يميني و القمر في شمالي علي ان اترك هذاالأمر حتي يظهره الله او اهلك فيه ما تركته» ؛ «يعني عمو جان به خدا قسم اگر خورشيد را در دست راست من و ماه را در دست چپ من قرار دهند تا مرا از ابلاغ رسالت خود منصرف نمايند، آن را كنار نخواهم گذاشت تا حقانيّت آن را خدا آشكار نمايد يا هرچه دارم در اين راه فدا نمايم.»
توماس كارلايل كه پيش از اين، سخن او را در رفع اتهام لذت گرايي از پيامبر اسلام نقل كرديم در ادامه نظرات خود در مورد پيامبر اسلام به عنوان يكي از قهرمانان مورد ستايش خود مي گويد: «در نفس او تمايلات والاتر و نيكوتري ماوراي هرگونه عطش و ولع وجود داشت ... بگذار هرچه مي خواهند بنامند. هيچ امپراطوري با تاج و ديهيم خود چنين مورد اطاعت واقع نشده است كه اين مرد در عباي ساده دست دوخت خود همو كه بيست و سه سال متحمل سخت ترين مصائب و آزمايش هاي زندگي شد و مشقات فراوان بر او گذاشت من به شخصه تمام خصوصيات يك قهرمان راستين را در او مجسم مي بينم، همين و بس.
لامارتين، نويسنده و سياستمدار فرانسوي نيز در مورد انگيزه ها و شخصيت پيامبر اسلام، در كتابي با نام «مسافرت به شرق» چنين مي نويسد:
«محمد خود را به عنوان خدا معرفي نكرد، بلكه خود را در مكان انساني كه روحي مملو از خدا داشت مي‌نمود. او جز به خداي يكتا و احسان نسبت به انسانها به چيزي دعوت نفرمود.»
در كتاب ديگرش با عنوان «مردان بزرگ مشرق زمين» مي‌نويسد:
«فيلسوف، خطيب،مبلغ، قانونگزار، جنگجو، فاتح ايده‌ها، بازسازي كننده روح انسان، ابراز كننده اصول منطقي ناشي از فرهنگي شفاف، بنيانگزار بيست امپراطوري مادي و يك امپراطوري بزرگ معنوي آري اين محمد است با تمامي معيارهايي كه ما مي‌توانيم بزرگي يك انسان را اندازه بگيريم! چه كسي بزرگتر از او وجود دارد؟»
نويسنده كتاب «بينوايان» ويكتورهوگو، در اشعاري كه با عنوان «افسانه قرنها» منتشركرده در مورد پيامبر اعظم چنين مي‌گويد:
«اگر مردم براي مشورت نزد او مي آمدند ، اين قاضي
اجازه مي‌داد يكي اظهاراتش را مطرح كند، ديگري بخنندد و انكار كند
و او به آرامي همه را گوش مي‌كرد و در پايان، سخن مي‌گفت
ذكر خدا همواره بر زبانش جاري بود
كم غذا مي‌خورد و به شكم خود سنگي مي‌بست
او شير بزهاي خود را خود مي‌دوشيد
روي زمين مي‌نشست و لباسهاي خود را مي‌دوخت
بيشتر از همه روزه مي‌گرفت در حاليكه توان خود
را از دست داده بود و ديگر جوان نبود»
در جاي ديگر مي‌گويد:
«متفكرانه و نگران به چيزي خيره مي‌شد
پس از تفكري عميق فرياد برمي‌آورد: اي
تمامي انسانها من كلمه الله هستم
ذره‌اي چون انسان و مشعلي چون پيامبرم
نور كامل‌ نا شده عيسي را كامل كرده‌ام»
در جايي ديگر از قول پيامبر اكرم چنين مي‌سرايد:
«اما مردم خون مرا به ناحق ريخته‌اند
مرا هدف دشمني و تمايلات نا مطلوب خود قرار دادند
با آنان نبرد كردم اما بدون اينكه عصباني شوم
در طول اين نبرد فرياد مي‌زدم: هر كاري مي‌خواهيد انجام دهيد
من تنهايم، برهنه‌ام، خون آلود و مجروحم ولي من ترجيح مي‌دهم
كه آنها بر من هجوم آوردند و خواسته آنان برآورده نشود
مضافاً بر اين كه دشمنانِ مرا عليه من تحريك كنند
براي هجمه بر من در اين مسير تنگ
خورشيد را در دست چپ و ماه در دست راست داشتند
و با اين حال نتوانستند ذره‌اي مرا وادار به عقب نشيني نمايند.»
ارنست رنان، تاريخنويس فرانسه زبان نيز محمد و انگيزه هايش را چنين توصيف مي نمايد:
«محمد همچون انساني ظريف و حساس و خالي از هر تنفري جلوه مي‌نمود. عواطفش صادقانه و ويژگي عمده او خيرخواهي او بود.
وقتي كسي به هنگام تماس با او دست به سوي او مي‌گشود او صميمانه دست وي را مي‌فشرد و هيچگاه او دست خود را از دست او جدا نميكرد. به بچه‌هاي كوچك سلام مي‌كرد و لطف عظيم و رحمت قلبي خود را نسبت به زنان و ضعيفان نشان مي‌داد. او مي‌فرمود كه بهشت زيرپاي مادران است. نه تفكرات بلندپروازانه و نه هيجانات مذهبي در او جوانه عواطف شخصي را نخشكانيده است.
او سادگي عادات عربي را حفظ كرده بود و آنرا با ايده هاي مقام عظيم خود نياميخته بود. تخت خواب او يك عباي ساده و بالش او پوستي پر شده از برگهاي درخت خرما بود.
مردم او را مي‌ديدند كه با دست خود شير بزهاي خود را مي‌دوشد و روي زمين مي‌نشيند تا لباسها و كفشهايش را وصله مي‌نمايد.»

اتهام پنجم: كهنگي تعاليم

برخي ديگر از دشمنان تعاليم سعادت آقرين اسلام براي بدنام كردن مقررات حقوقي و اخلاقي اسلامي و متنفر ساختن انسانها از آن، آن را غير مفيد براي شرايط زندگي در عصر حاضر شمرد. و تاريخ مصرف آن را به 14 قرن قبل مربوط مي دانند و در شرايط فعلي تحقق آن تعاليم را حتي در باب اخلاق غيرممكن مي شمرند. در ارتباط با رفع اين تهمت، شما را به سخن يك كشيش بلندپايه قرن نوزدهم از «كليساي منجي» در بير مينگهام ارجاع مي دهيم او
«جرج دادسون» نام دارد و در كتابي با عنوان «شرح حال نگاري» نگاشته است در مورد پيامبر اكرم چنين مي نويسد: «محمد به تعليم برخي حقائق فراموش شده دست زد و ايمان به حقايق از ياد رفته را احياء كرد و به تحقيق براي زندگي قانوني اولي تر و براي روح آرماني شريف تر از آنچه را پيش از اين مردمش از آن برخوردار بودند به آنان آموخت.»
در كتاب دائره المعارف اسلام كه از سوي مؤسسه بزرگ لاروس در پاريس منتشر شده است در مورد پيامبر اسلام اين اعترافات ذكر شده است.
«محمد، يكي از بزرگترين شخصيتهاي تاريخ جهان است كه مضافاً بر نفوذ جهاني نهضتي كه او بنا نهاده است نمي‌تواند بطور جدي زير سوال قرار گيرد. چرا او را جزء فرستادگان خدا در نظر نمي‌گيريد؟ چرا او را بدنام مي‌كنيد؟!»
نخستين شرح حال از محمد كه آميزه از بررسي صحت تاريخي و صلابت مثبت شخصيت او و موقعيت اسلام است با نام حيات محمد كه توسط «بولن ويليه» نوشته شده و پس از مرگ او در لندن در سال 1730 منتشر گرديده است، محمد را همچون يك نابغه يك قانون گزار بزرگ و يك فاتح و يك قهرمان معرفي مي‌كند كه عدالت و تسامح دو سوي نظريه و دكترين او را تشكيل مي‌دهند. تصوير مثبت ديگري نيز بوسيله «لايبنيتس» در كتاب «خداشناسي» ارائه گرديده است زيرا پيامبر از دين طبيعي جدا نشده است. ولتر در مقاله‌اي كه با عنوان عادات و رسوم ارائه كرده است محمد را با عنوان فاتح، قانونگزار، منجي و رهبر ديني ستوده است. تحت تأثير توصيف «بولن ويليه» او بر عظمت محمد تاكيد مي‌كند و به او همچون نماينده تسامح مي‌نگرد. قضاوت مثبت ولتر در مورد محمد در مقاله‌اش اثر خود را در كتاب بيوگرافي3 جلدي كه «تور پن» از آن حضرت ارائه كرده، نهاده است.
دكتر گوستاولوبون در كتاب پر تيراژ «تمدن اسلام و عرب» ضمن ارائه شرح گسترده اي از علوم و پيشرفت هاي مسلمانان در فنون گوناگون، مي گويد: «تا قرن پانزدهم قوليرا كه مأخوذ از مصنفين عرب نبود مستند نمي شمردند. رژرباكن، لئوناردوپيز، آرنود ويلانو، رايمون لولي، سن توماس آلبرت بزرك هرچه داشت از ابوعلي سينا فرا گرفته و سن توماس تمام فلسفه اش مأخوذ از ابن رشد بوده است.
تمام دانشكده ها و دانشگاههاي اروپا تا پانصد سال الي ششصد سال روي همين ترجمه ها دائر و مدار علوم، فقط علوم مسلمين بوده است. در بعضي رشته هاي علوم مثل طب مي توان گفت كه تا زمان ما هم جاري مانده است. چه در فرانسه مصنفات بوعلي سينا تا آخر قرن گذشته باقي بوده، شروحي بر آنها نوشته مي شد... از ابتداي قرن سيزدهم فلسفه ابن رشد در مدارس عالي ما جزء دستور بوده و تدريس مي شده است.
وي در بخشي ديگر از كتاب خود در مورد تأثيرپذيري تمدن حاضر در اروپا از اخلاق و دستورات اجتماعي اسلام چنين مي گويد:
«از معاشرت با عرب و تقليد مسلمين اخلاق و عادات رذيلة امرا و اشراف ما در قرون وسطي اصلاح شده و آن اخلاق ستوده و صفات حميده اي كه مخصوص ملل حيه است اسلاف ما از اعراب آموختند و اين مسئله كه مذهب عيسوي اگرچه از نظر تعليمات اخلاقي مقام بلندي را حائز است آيا مي توانست در گذشتگان ما چنين روح اخلاقي ايجاد نمايد هوز مشكوك و حل نشده است.»
در خاتمه اين بيان شايد خوانندگان كتاب چنين سؤال كنند كه اگر اروپا در صورتي كه تا اين درجه رهين منت اعراب و پيروان اسلام است، پس چرا علمايي كه در آنها ابتدا تعصب مذهبي نبوده اين را اذعان و اعتراف نكرده و نمي كنند. آري سؤال مزبور حتي براي خود من هم پيش آمده و از خودم اين پرسش را كرده ام و جواب آن هم فقط بيان يك حقيقت ساده است و بس و آن اين است كه آزادي عقيده و فكر كه ما آن را امروز مي گوييم دارائيم غير از تظاهر چيزي نبوده و اساس و پايه اي براي آن نيست و در بعضي مسائل آن طوري كه بايست نمي توانيم آزادانه غور و خوض نماييم. ساختمان روحي ما هميشه به دو قسمت منقسم مي¬شود. يك قسمت آن بر اثر تحصيلات و مطالعات شخصي و تأثير اخلاقي و عقلاني محيط تشكيل يافته و قسمت ديگر همان قسمت قديم است كه بر اثر قانون وراثت مخمر شده و اين همان است كه در افكار و خيالات ما عامل قوي بشمار مي آيد و همين قسمت غير محسوس ساختمان انساني است كه بر اكثر مردم مستولي بوده و عقايد كهنه را به نام جديد جلوه مي دهد و همين مدار اصلي خيالات آنها مي باشد. حقيقت امر اين است كه پيروان اسلام از مدت هاي طولاني در زمره شديدترين دشمنان اروپا محسوب بوده اند. اگر در زمان شارل مارتل و ايام جنگ صليب يا جلو قسطنطنيه تيف هاي آبدار آنان قلوب ما را جريحه دار نكرده باشد بيشتر از همه تمدن آنان كه در نهايت درجه كمال بوده است ما را سرافكنده ساخته و در حقيقت پست و حقير قرار داده و گويا از آن زماني مدتي نگذشته باشد كه از فشار پنجة تسلط آنان نجات حاصل كرده ايم. بين ما و مسلمين يك سلسله تعصباتي است كه از مدت هاي طولاني به طور توارث جمع شده و در حقيقت جزء طبيعت ما قرار گرفته است و آن تا اين درجه سخت و شديد است (اگرچه بعضي اوقات آن را مكتوم و مخفي هم نگاهداريم ولي در اعماق قلب ما رسوخ كرده) نظير همان تعصب و عداوتي است كه بين عيسوي و يهود حكم فرماست.
نسبت به اسلام و پيروان اسلام تعصب و عناد موروثي كه در ما هست كه ما آن را با تعصبات ديگر جمع نماييم كه بدبختانه تعليم ما از ساليان دراز ذهني ما كرده كه تمام علوم و فنون قديمه از يونان و روم منشعب گرديده است آن وقت خوب مي توان پي برد كه در تاريخ تمدن اروپا سهمي كه عرب و اسلام گرفته چگونه بطور عموم آن را انكارمي نمايند.
بعضي ها عار دارند كه اقرار كنند يك قوم كافر و ملحدي سبب شده اروپاي مسيحي، از حال توحش و جهالت خارج گردد و لذا آن را مكتوم نگاه مي دارند، ولي اين نظر به درجه اي بي اساس و تأسف آور است كه به آساني مي توان آن را رد نمود.

نتيجه:

آنچه از اتهامات بر دامن مقدس پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و پيرايه هايي كه به پيروان و آئينش وارد شده در اعترافات دانشمندان غير مسلمان (كه بعضي از آنان در برخي از نوشته هاي خود دشمني خود را با او پنهان نكرده اند) مردود شمرده شده و آن را ناشي از خصومت و ذهنيت شمرده و محكوم نموده اند و كافي است براي اثبات فضيلت او،
شهادت هايي كه از غير پيروانش در تاريخ ثبت گرديده است.
1-فرهنگ دانستني ها، نوشتة محمد نژد، انتشارات بنياد.
2-دائره المعارف كوچك لاروس. جاپ سال 1996.
3-محمد در اروپا، نوشته مينو صميمي، ترجمه عباس مهرپويا، انتشارات اطلاعات
4-تمدن اسلام و عرب، دكتر گوستاولوبون، ترجمه آقاي فخر داعي گيلاني، انتشارات علمي، تهران، 1344.
4. Mahomet a la mecque. W.Montgomery watt, edition. Payot 2003.
5. la vie de Mahomet. Virgil cheorghiu. Edition Rocher Jean oaul. Bert rand. 1999.
6. Mohammad et ce que pensent les occidentaux p. 202. La plume universell edition
7. Encyclopedia de l’islam tome vll. Nouvelle edition. Edition g.p. maisonneuve et larose.1993
8. Muhammad et les Femme s. Docteur Hebri Bouuserouel. Edition La plume universelle. 2000
9. Prophete elu des prophetes. Docteur Hebri Bousserouel. Edition La Plume universelle 1999.
10. Mahomet et La Tradition islamique. Emille Dermenghem. Edition de seuil. Paris.
11. La Bible le coran et La science. Maurice Bucaille. Edition seghers. Paris. 1976.
12. Mahomet. Maxime Rodinson. Edition de seuil 1994.
13. La Musulman. Michel Dousse. Edition Albin Michel. 2005.
14. Le prophet Mohammad. Martin Lings. Editon de seuil 2002.
15. L’islam Fondateur de La science. Boutamina. Edition albourq. 2006
16. Mohammad.. L’occident Temoigne. Abdolghani benamara. Editon La plume universelle. 2006

منبع:www.taghrib.ir